زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا میان سجدهام وا شد گره از کار و بارِ من نبودی تا ببینی از فراغت، تا شدم زهرا اگر چه بودهام روزی یگانه فاتح خیبر پُر از آه و غم و نجوای یا زهرا شدم زهرا یتیمان را شریک غصه و سختی اگر بودم دلیل گریههای عـترت طاها شدم زهرا حسین و مجتبی را یک طرف همنالهام اما ز یکسو همنوا با دختری تنها شدم زهرا به یاری حسینت ساقی لب تشنه آوردم مـنم سـاقی و مداح لب سقا شدم زهـرا پُر از دلشوره در این کوفه و این کوفیانم لیک به حال احتزار از فکر عاشورا شدم زهرا در اینجا خیمهای دارم کنارم باغی از گلها ولی گریان سیلی بر رخ گلها شدم زهرا دمی شادم که میبینم رخ دردانه دلدارم دمی هم غصهدارِ زینب کبرا شدم زهرا |